مدیا مدیا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
پویاپویا، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

موش موشک بابایی

گردش بهاری 94

دقیقا پارسال همین موقع هم با برادر شوهرم رفتیم آبشار بیشه ولی امسال چون اونها نیومدند مجبور شدیم تنها بریم  از طرفی هم گفتم تا پسرم رو هنوز از پوشک نگرفتم بریم . من که آونجا رو خیلی دوست دارم و عاشق طبیعتشم .   اینجا هم روزی که برگشتیم بچه رو بردیم پارک و قایق سواری کردند و سر سره بازی . پویا برای اولین بار بود که سر سره بادی سوار می شد و اصلا هم نترسید و خییییلی خوشش اومد خلاصه من و همسرم هر هفته  بچه ها رو می بریم پارک تا بازی کنند به هر حال این چند سال هم ما باید  توی پارک ها باشیم تا اونها خوشحال بشن و دیگه اینکه از این به بعد زمستونه و دیگه نمی تونم بیرون برم عزیز های من خوشحالی شما&...
3 خرداد 1394

جشن روز پدر

دیروز مدیا اومد پیشم و گفت : مامان فردا روز پدر ه . یادت باشه برای بابام گل بگیرم . منم قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم : چرا برای من روز مادر نگرفتی ؟ اومد  در گوشم و گفت آخه یادم رفت بگیرم . ولی حالا برای بابا که خواستم بگیرم دو تا می گیرم یکی اش برای تو یکی اش هم برای بابا  .....!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعضی وقتها هم میاد یه چیزی بهم می گه بعد یواشکی میاد توی گوشم و میگه مامانی الکی گفتم که پویا نفهمه ما می خواهیم فلان کار رو بکنیم .!!!!!! حالا دخترم گیر داده به دمپایی و کفش پاشنه بلند .... منم بالاجبار براش دمپایی لژ دار خریدم اینکه می گن دختر هووی مادر  ه   واقعا حقیقته محض ه هر لباسی که می پوشم می...
9 ارديبهشت 1394

ای تموم زندگیم ............. بی تو تموم زندگیم

  اسم قاشق را گذاشتم قطار.... هواپيما.... كشتي تا يك لقمه بيشتر بخورید! يادتون هست ؟   شدم خلبان، ملوان، لوكوموتيوران ....، ميگفتم بخور تا بزرگ بشي، آقا شيره بشي!.... و شما عادت كردید كه هر چيزي را بدون اينكه دوست داشته باشید قورت بدهید  حتي بغض هاي نتركيده تان  را.......... عاشقتونم به مناسبت روز زن  ، طبق هر سال  مدیر خوب مهد کودکشون یه باغ خیییلی قشنگ گرفت  به همراه گرو ه نمایش و ارکستر  و  کلی مسابقه برای پدر و مادرها  و ........ ما هم خانوادگی رفتیم    هوا هم خیلی خوب بود و بچه ها خییییلی خوش گذشت  موقع  اجرای آهنگهای ارکستر مدیا و پویا به ...
1 ارديبهشت 1394

تولد 2 سالگی پویا

بالاخره پویا پسرم دو ساله شد الهی تولد 200 سالگی ات رو جشن بگیرم پسر گل ام ولی بخاطر اینکه مدیا بهونه نکنه بهش گفتیم تولد اونه ....!!!!!!!!! به سفارش مدیا کیک باب اسفنجی هم سفارش دادم .... پویا الان هر کلمه ای که مدیا بگه اونم تکرار می کنه تازه بعضی ها رو داه یاد میگره دو کلمه ای بگه مثلا می گه : ماما بیا ... بابا آمد ... ای دی (سی دی ) نیست .... به سختی بعضی ها رو هم سه کلمه ای می گه : من اینو دیدم .... تیک (کیک) دودس (درست) شد ؟ پویا مهد کودکش رو خیلی دوست داره صبح ها که می برمش خوابه و تا ساعت 11 معمولا می خوابه بعد هم که من ساعت 2 می رم دنبالش ...روزهایی هم که بیداره خودش مشتاق میره مهد و روی تخت می خوابه ...
20 فروردين 1394

نوروز 94

نوروز امسال رو (به یاد 2 سالگی مدیا ) با خانواده خودم دوباره رفتیم خوزستان ولی با این تفاوت که سال 91 که رفتیم فقط مدیا رو داشتیم ولی امسال پویا خان هم به جمع ما اضافه شده بود . دقیقا اندازه اون سنی بود که با مدیا رفتیم  یعنی یکسال و 10 ماهگی بازم خیلی خوش گذشت ولی سعی می کردیم جاهایی که می خواستیم برای خرید بریم بچه ها رو نبریم و پیش مامانم بذاریم چند روزی رو هم خونه خودمون بودیم و مراسم عید و دید و بازدید و مهمونی بازی داشتیم که به بچه ها خیییییلی خوش گذشت به ما هم همینطور چند روز هم رفتیم همدان خونه مامانم خدا رو شکر وضعیت غذای مدیا و پویا خییییلی بهتر شده نسبت به سه ماه گذشته خیلی تغییر کرده البته اگه با من همکاری کنند و...
15 فروردين 1394

از شیر گرفتن پویا

راستش قصد داشتم توی اسفند ماه پویا رو از شیر بگیرم آخه خیلی وابسته است و فقط با شیر من می خوابه ولی روز جمعه 26/10/93 که اومدم بهش شیر بدم دیدم بازم سینه ام شقاق زده و داره ازش خون میاد پویا هم که این صحنه رو دید گفتم اوف  شدم  اونم با ناراختی نگاهش کرد و گفت اوف  اوف  . خلاصه بهش کرم زدم  و دیدم پویا هم نگران شده  تا بعد ازظهر طول کشید که خوب بشه منم دیدم حالا که سراغی نمی گیره همین بهترین بهونه است که از الان شروع کنم شب هم با شیشه  و پیش پیش خوابوندمش  . نصف شب هم که بیدار شد و سراغ می می کرد گفتم دیدی اوف شده بود زخم بود  بعد هم زد زیر گریه منم روی پام گذاشتمش و با شیشه شیر خوابوندمش . ر...
27 دی 1393

دی 93

اینم پسر یک سال و نه ماهه من   از مرداد ماه 93 که به خونه جدید نقل مکان کردیم دیگه برای شستن پویا بغلش نمی کنم و ببرمش توی حموم یادش دادم جلوی دستشویی بیاد وشلوار و پوشکش رو  درمیارم و خودش میاد بالا و دمپاییاش رو می پوشه میاد داخل بعد بهش می گم بشین و منم می شورمش ....... اینطوری خیییییلی راحت ترم . هم فشار به گردنم نمی یاد (بخاطر آرتروز) هم اینکه خودش کم کم یاد می گیره  . ولی همچنان زورگو و لجباز ه  هر چی هم به دو سالگی اش نزدیک میشه بدتر میشه .... هر چیزی رو که می تونه بزور بگیره که هیچی     اگر نه با گریه و زاری مدتی یه که آشغال یا هر چیز خوردنی رو که نخواهد بخوره میره مذاره روی اپن...
18 دی 1393

شب یلدای 93

امسال قرار شد شب یلدا و تعطیلی ها رو ببریم خونه مامانم  خیلی وقت بود بخاطر سردی هوا و اینکه بچه ها مریض نشن نرفته بودم . برای بچه ها هم تنوع بود خیلی بهشون خوش گذشت ولی متاسفانه پویا مریض شد . سرما خوردگی شدید . مدیا هم از طرف مهد کودک براشون طبق سالهای گذشته جشن شب یلدا گذاشته بودند و قرار بود که براشون آجیل و میوه تزیین شده ببریم  ولی من دیدم دخترم زیاد خشکبار نمی خوره و میوه رو هم اگه پوست بگیرم و تزیین کنم سیاه می شه ترجیح دادم براش کیک یزدی و ژله و دسر و ... درست کنم تا هم دراندازه های کوچیک باشه که بقیه هم بتونن بخورن و هم تنوع باشه و به شب یلدا هم مرتبط باشه . که بسیار مورد  استقبال مدیا و مربی های مهدشون قرار...
30 آذر 1393

آبان 93

خدا رو شکر یک دندان آسیاب دیگه پویا خان هم درآومد و الان 16 تا مروارید خوشگل توی دهنش داره .  حالا من موندم و 4 تا دندون  آسیاب دوم که از دو سالگی به بعد درمیاد  سال دوم سقایی پویا  و اینم ودیا خانم که  کمک مربی  خوبش زحمت کشیده و پروانه کرده دخترم رو   ...
16 آبان 1393