مدیا مدیا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
پویاپویا، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

موش موشک بابایی

سقایی پویا

امسال آخرین سال نذر ام برای سقایی پسرم بود .  پویا امسال تازه داشت هیت و مراسم عزاداری رو می فهمید خیلی نشونش دادم ولی یه کم از سر و صداشون و اون مراسم می ترسید برعکس مدیا که اصلا ترسو نیست .................حتی با علم حضرت ابوالفضل هم عکس ننداخت ...خداکنه سال آینده خوب بشه و ترسش از بین بره  ...
28 آبان 1394

روز اول مهر و اولین روز رفتن به پیش دبستانی مدیا

اینم لباس فرم مدیا و اولین روزی که دخترم به پیش دبستانی رفت (که توی مهد خودشونه)  براش دیروز کوله پشتی صورتی هم خریدم و.....   چند روز بعد جشن بادبادک ها بود که مدیر مهد از ما خواسته بود بادبادک دست ساز درست کنیم منم با کمک بچه ها و پردیس اینها رو درست کردیم ولی اصلا بالا نرفت که نرفت . باد شدیدی هم بود ولی بالاخره مدیرش لطف کرد و به ما جایزه داد برای تلاشمون  همون موقع یکدفعه رنگین کمون ظاهر شد و اینم عکس اش  ...
14 مهر 1394

جدا کردن اتاق بچه ها

شبها موقع خواب می برمشون توی اتاقشون و براشون قصه می گم تا بخوابند . و به اتاقشون عادت کنند و دیگه اینکه یاد بگیرند توی اتاقشون بخوابند  آخه  ساله که همش پیش ما هستند و الان بهترین موقع برای جدا کردنشونه  اما ..... موقع قصه گفتن داستانی داریم ها .....................................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ساعت 9:30  اول می گم بریم دستشویی  بعد چراغ ها رو خاموش می کنم تا بخوابند . من که می خواهم قصه بگم  می گم بچه ها امروز قصه مثلا( خاله سوسکه ) رو بگم  مدیا میگه آره  ولی پویا طبق معمول مخالفت میکنه و میگه نه !!!! یا می گم امشب نوبت کیه قصه بگه پویا زود میگه من  !!!! منم میگم قصه بگو...
10 مهر 1394

شهریور 94

تا حالا داشتم از کمبود پدر می گفتم  که همسرم کارش رو رها کرد و به یه کارخونه ای دیگه توی یه شهر دور رفت ... وقتی که از من نظر خواست سعی کردم به نظرش احترام بذارم و مخالفتی نکردم چون دیدیم شرایط کار جدیدش بهتره  و خودش هم مصره  ، مخالفتی نکردم . منم مسئولیت کامل بچه رو پذیرفتم . البته خوشبختانه بچه ها به خودم عادت دارند و مدیا هم مامانی شده و پویا رو هم از اول مامانی کرده بودم ..... از اول هم تمام کارهای بچه ها و. مسئولیتشون با خودم بود . دو روز اول به صورت تصویری با همسرم صحبت کردیم ولی دیدم بهونه بچه ها بیشتره  . مدیا هم همش می گفت بابا توی هتل هستی ؟ چرا لباس توی خونه پوشیدی ؟ و .... ولی بعد تصمیم گرفتم که جلوی بچ...
29 شهريور 1394

بابا

تا حالا فکر می کردم حالا که من روزی 6 ساعت می رم سر کار شاید بچه هام بخاطر اون چند ساعت کمبود مادر داشته باشند با اینکه مهد شون رو خییییلی دوست دارند و منم ساعاتهایی که پیش شون هستم  کلی بازی و تعریف می کنیم تا جبران بشه  هیچ جا هم بدون بچه هام نمی رم . آخه اونها هم عاشق بیرون رفتن و تفریح و بازی هستند . توی این تابستون که یه روز در میون پارک و بازی و ... بوده ولی وقتی خوب نگاه می کنم می بینم بچه های من بیشتر از اونکه کمبود مادر داشته باشند کمبود پدر دارند ....! باباشون از صبح که میره ساعت 9 شب میاد خونه  . همه مسئولیت بچه ها با خودمه . از غذا  دادن و عصرونه و دستشویی و ... فقط بابشون وقتی میاد خونه مطمئن میشه که غذ...
8 شهريور 1394

آبله مرغان مدیا

دیشب داشتم به مدیا غذا می دادم که یکدفعه بلند شد و لباسش رو زد بالا و گفت وای مامان شکمم می خاره ؟؟؟ بهش گفتم بیا ببینم دیدم یک طرف صورتش دونه های خییییلی ریز زده  ، خوشحال شدم و توی دلم گفتم آبله مرغان گرفته  آخه می گن آبله مرغان توی بچگی بگیری خیییلی بهتره تا زمان بزرگی چون توی بچگی خفیف تره  همون شب سعی کردم با یه قاشق به مدیا و پویا غذا بدم تا پویا هم همزمان بگیره و دو تاشون گرفته باشن .  شب که تب نداشت و حالش خوب بود فردا مهد کودک به من گفت دونه های بدنش و صورتش بیشتر شده ، از مربی اش پرسیدم کسی توی کلاس مدیا آبله مرغان گرفته ؟ گفت آره یه پسره دو هفته پیش گرفته بود و پدرش که پزشک بوده گفته آبله مرغان بوده&nb...
20 مرداد 1394

از پوشک گرفتن پویا

یه تعطیلی چند روزه پیدا کردم و پروژه از پوشک گرفتن رو شروع کردم الان پسرم دو سال سه ماهه است. روز اول که اصلا بیغ بود . بهش می گفتم اونم می گفت باشه ولی نمی فهمید منظور من چیه !!!!! با خودم گفتم اشکال نداره برای مدیا سه روز وقت صرف کردم ، نهایتا اش اینه که برای پویا میشه یک هفته !!!! بالاخره که می فهمه ولی خدا رو شکر از روز دوم کاملا متوجه شد و سعی کردم همون کاری رو که برای مدیا کردم برای پویا هم انجام بدم حتی شبها رو ..... که  تا یک هفته اول بهش می گفتم پوشکت نمی کنم  تو هم تشک ات رو خیس نکن . بعد که می خوابید پوشک می کردم  بالاخره این پروژه هم با موفقیت طی شد  فقط یه فرق خیییییلی بزرگ با مدیا داره  اونم...
24 تير 1394

دخترم 5 ساله شد

دخترم  5 سالش تموم شد و دیگه ماشاله بزرگتر شده ، عاقل شده ، خلاصه که خانم م م م م م شده   دیروز داشت توی خونه با پویا بدو و بدو می کرد  بعد بهش می گفت اینجا وایسا  حالا بدوییم منم بهش گفتم داری مسابقه دو می ذاری ؟ گفت نه  این تمرین ه   مسابقه نیست !!!!!!!!!!   اینجا یه جشن براشون گرفته بودند که شامل ورزش باستانی و شعر بچه ها و رقص های محلی بچه ها و ...... گذاشته بودند با ارکستر و آهنگ و   ....... خلاصه خاله مدیا موهاش رو درست کرد و گل گذاشت و قرار بود  دسته جمعی  آهنگ ای ایران رو بخونند که مدیا رو هر کاری کردیم حاضر نشد بره روی سن  ..... می گفت خجالت می کشم !!...
20 خرداد 1394

تولد 5 سالگی مدیا

دختر گلم 5 سالش تموم شد و اگه خدا بخواهد امسال میره پیش دبستان یکماهه که اونقدر اصرار می کنه که برای تولدش لباس عروسش رو بپوشه . منم خواستم دل دخترکم نشکنه و اون رو به آرزوش رسوندم . تولدت مبارک دختر گلم  ...
15 خرداد 1394