دی 93

اینم پسر یک سال و نه ماهه من

از مرداد ماه 93 که به خونه جدید نقل مکان کردیم دیگه برای شستن پویا بغلش نمی کنم و ببرمش توی حموم

یادش دادم جلوی دستشویی بیاد وشلوار و پوشکش رو  درمیارم و خودش میاد بالا و دمپاییاش رو می پوشه میاد داخل بعد بهش می گم بشین و منم می شورمش ....... اینطوری خیییییلی راحت ترم . هم فشار به گردنم نمی یاد (بخاطر آرتروز) هم اینکه خودش کم کم یاد می گیره  .

ولی همچنان زورگو و لجباز ه  هر چی هم به دو سالگی اش نزدیک میشه بدتر میشه .... هر چیزی رو که می تونه بزور بگیره که هیچی     اگر نه با گریه و زاری

مدتی یه که آشغال یا هر چیز خوردنی رو که نخواهد بخوره میره مذاره روی اپن آشپزخونه یا جدیدا می ندازه توی سطل آشغال

چند تا کلمه رو می گه ولی همچنان با علم و اشاره منظورش رو کاملا می رسونه

از مربی مهد کودکش پرسیدم که تو رو چطوری می خوابونن   گفت : می زامش روی تخت ثابت که تکون نمی خوره و پتو رو می اندازم روی صورتش و می گم پویا بخواب و می خوابه دو ساعتی می خوابه وقتی هم بلند میشه میگه دستها ت رو باز کن تا من بپرم توی بغلت !!!!!!!!!!!!!!!!

مساله اینجاست که توی خونه باید با کلی پیش پیش کردن و  لا لا لا لا بخونم و  می می مامان و بخوری و ........بخوابی     ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شاید هم می دونه اونجا هر بچه ای میره روی تخت اش می خوابه و ... عادت کرده

و اما مدیا

دیروز دیدم خودکار رو برداشته و تمام پاهاش رو خط خطی کرده   منم با عصبانیت پرسیدم مدیا چکار کردی با خودت

مدیا هم با کمال خونسردی گفت : نه مامان  می خواستم ببینم چی به چیه      چی به چی نیست !!!!!!!

سوره حمد و توحید و ناس  و دعای فرج  رو از حفظ می خونه

همش دنبال قر و فر خودشه  روزی ده بار لباس عوض می کنه میره جلوی آینه و با خودش حرف میزنه .....

بعد بهش می گم مدیا بیا غذا بخور میگه صبر کن تا فکر کنم ...... یا میگه بذار اول نرمش کنم ...!!!!

خانم مون میگه اگه نرمش کنی بدنتون قوی میشه و خلاصه ....

الان هر کاری رو می خواهد انجام بده میگه دکتر من گفته باید اینجوری کنی ...یا دکتر من گفته این رو بخوری ....

یا جمله های بزرگ میگه  مثلا مامانی بهت گفته بودم من از این کارتون خوشم میاد  یا     مامانی می دونستی امروز شنبه است .   یا اینکه یه دوری توی خونه میزنه و میگه مامانی دوستت دارم

با پویا سوار کمر باباش شدن  بعد مدیا میگه بابا تا آخر هال برو   باباش هم میگه نه نمی تونم تا اونجا برم      مدیا میگه  خب حالا سعی ات رو بکن ...!!!!!!!

وای خدایا  ناراحت شدم از اینکه چقدر عکس کم انداختم از بچه ها البته تقصیر من نیست تقصیر خودشونه که نمی ذارن ازشون عکس بگیرم زود دوربین رو ازم می گیرن