مدیا مدیا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
پویاپویا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

موش موشک بابایی

درد دل های یه مامان

حالا دیگه می خواهم از خودم بنویسم ... از گرفتاریهام .... از بچه داریهام .... از اینکه وقت سر خاروندن هم ندارم ... از اینکه واقعا درگیرم ... از اینکه خیلی روزها وقت ندارم حتی برم جلوی آینه ببینم چه قیافه ای شدم ؟؟؟؟ از اینکه نمی تونم حتی پنج دقیقه هم بشینم روی مبل و بگم اخیش ...!! از اینکه همش در حال بدو بدو کردنم ... همکارام به من میگن خانم بدو بدو .....!!!! از اینکه هر روز ساعت 1 میرم دنبال بچه هام  . بچه ها رو سوار ماشین می کنم و توی پارکینگ خونه  پویا رو بغل می کنم مدیا هم خودش میاد با سه تا ساک توی دستم (کیف خودم ، ساک مدیا ، ساک پویا)   میرم بالا ... لباس دو تا رو باید بیرون بیارم و ساک هاشون رو خالی کنم ...
30 بهمن 1392

سه سال و نه ماهگی مدیا و 11 ماهگی پویا (بهمن 92 )

پسرکم الان دیگه خودش یاد گرفته که وقتی بصورت سینه خیز هست ، بشینه اول میاد روی زانو و بعد خودش رو می کشه عقب و می شینه تازه توی یازده ماهگی از حالت سینه خیز رفتن به چهار دست و پا رفتن تبدیل شده و شروع می کنه چهار دست و پا میره مثل مدیا باید توی دستهاش یه اسباب بازی یا یه وسیله ای بگیره . با گرفتن توی یه دست راضی نمی شه حتما باید توی دو تا دستش باشه ..... عاشق کنترل تلویزون و   م ا ه و ار ه  است که بگیره توی دستهاش الان 4 تا مروارید خوشگل توی دهنش هست .. دو تا دندون جلوی پایین و دو تا دندون نیش بالا وقتی برنامه کودک آهنگ می زاره یا تبلیغ شادی هست پویا شروع می کنه به دست زدن یا رقصیدن به این صورت که بالا تنه  بدنش ...
18 بهمن 1392

سه سال و 8 ماهگی مدیا و 9 ماهگی پویا (دی 92)

پسرم رو برده بودم بهداشت برای چکاب پایان نه ماهگی    با وزن 9 کیلو و قد 87 . وزن اش خیلی بالا نبود ولی ماشاله قدش چرا . با اینکه ماشاله هزار ماشاله غذا رو خوب می خوره ولی دقیقا مثل همین سن مدیا است . مدیا هم دقیقا توی همین سن وزنش زیاد بالا نرفت . مدیا رو هم قرار بود پایان سه سالگی قد و وزن بگیرم ولی دفعه اولی که بردمش انقدر گریه کرد که اصلا حاضر نشد قد و وزن رو بگیره  خانم مسئول هم به من گفت اشکال نداره برو باهاش صحبت بکن هر وقت راضی شد دوباره بیارش ایندفعه که بردمش سه سال و هشت ماهگی بود خودش به من گفت که باهام میاد داخل . بهش گفتم اجاز میدی خانم قد و و وزنت رو بگیره ترس نداره مثل من که توی خونه می گیرم گفت باشه خانم...
22 دی 1392

تیرماه 92 پویای سه ماه و مدیای سه ساله

مدیا برای پویا بسکویت میاره و میگه مامان بده بخوره می گم عزیزم دندون نداره که بخوره میگه ببینم دندون نداره منم نشون میدم و میگه آها دندون نداره حرف بزنه و بخوره برای خودم و مدیا آب ریختم که بخوریم میگه مامان لیوان هامون رو بزنیم به هم . می گم اینو از کجا یاد گرفتی ؟ گفت : بفرمایید شام   ...
24 آذر 1392

جوجه های مامانی (آذر 92)

امروز یه کم تمرکز کردم تا از دخترم بگم ... از دخترم که باندازه تمام دنیا دوستش دارم می خواهم از کارهاش بگم ...کارهای خوب و بدش... از اینکه خدا رو شکر  الان دیگه مامانی شده ، دیگه دنبال باباش گریه نمی کنه ، اگه باباش یا من بخواهیم بریم بیرون دنبال سرمون  نمیاد ، نمی دونم شاید بزرگتر و عاقل تر شده از اینکه همش در حال کت و فت کردنه ...از در کابینتهای من تا جایی که دستش نمی رسه و صندلی آشپزخونه رو میذاره زیر پاهاش ..... از اینکه هر روز میره سراغ کشوی ملاقه و کفگیر هام و اونها رو میاره و میگه می خواهم غذا درست کنم ... از اینکه اسباب بازی های دوست داشتنی و مورد علاقه اش رو میاره و میده به پویا و میگه اینها رو من برا ...
15 آذر 1392

آبان 92

برای پویا نذر کرده بودم تا سه سالگی (که اختیار لباس پوشیدنش دست خودمه ) بکنمش سقا       دیشب مدیا عروسک اش رو داد به پویا منم می گم مدیا نگاه کن داداشت داره بهت می خنده و میگه مرسی مدیا هم گفت : داداشی دندون نداره که حرف بزنه تو دلش داره میگه !!!!! ...
19 آبان 1392

مهر 92

دیگه چون مرخصی نه ماه تصویب نشد مجبورم 17 همین ماه برم سرکار مامانم بهم قول داد تا دو سه ماه بیاد پیشم و مواظب بچه ها باشه تا پویا یه کم بزرگ بشه و بتونه بشینه الان پویا غلت می زنه اونم چند تا . آنقدر که وقتی می زامش جلوی آشپزخونه تا به خودم میام می بینم ماشاله آخر سالن  رفته و پاهاش رو تکیه می ده به مبل و خودش بازی می کنه دارم با کمک می نشونمش و از اول مهر شروع کردم به غذای کمکی دادن ولی برعکس مدیا خیلی شکمو نیست و وقتی که نخواهد اصلا دهنش رو باز نمی کنه بالاخره از اون انکار و از من اصرار مامانم گفته اون دو سه ماهی که میام پیشت نمی ذارم مدیا بره مهد می خواهم خونه پیشم باشه آخه هم آرومه و هم ساکت ولی من دوست دارم بره چون دو...
24 مهر 1392

شهریور 92

دومین تجربه رفتن به عروسی با دو تا بچه پویا الان پنج ماهش ماهش تموم شده و وارد شش ماهگی شده اونم مثل کوچکی های مدیا وقتی خواب زده میشه بیچاره ام می کنه آنقدر گریه می کنه فقط باید پیش پیشش کنم تا بخوابه ...
24 شهريور 1392

مرداد 92

پسرم الان چهار ماهه شد و مدیا سه سال و سه ماهه   اینجا مدیا رو بردم شهربازی همدان     اینجا که دیگه با خودم می بردمش خیابان . خیلی خوب شده اصلا اذیتم نمی کنه وقتی هم که می خواهیم بیایم خونه میگه مامان آب هویج و بستنی می خواهم ...
10 مرداد 1392

دخترم سه ساله شد

دخترم سه ساله شد و ماشاله بزرگ و حرفهای قلمبه می زنه الان خیلی راحت شدم . از نظر دستشویی رفتن ، حرف زدن ،غذا خوردن ، محتاط بودن و ....هیچ مشکلی ندارم ولی همچنان با خواب شب اش مشکل داریم هر شب بیدار می شه و یه بهونه می گیره یا یک شب در میون یه شب آب می خواهد  یه شب شیر می خواهد یه شب با گریه بیدار می شه یه شب خواب  می بینه یه شب لج می کنه که آب رو با نی می خواهد ... خلاصه همینطوری ولی در طول روز اینقدر دختر آروم و حرف گوش کنی می شه که می خوای بغلش کنی .... با اینکه می دونم مدیا ، پویا رو دوست داره و مواظبش هست ولی هیچ وقت بهش نمی سپارمش چون اصلا نباید نوزدان را به کودکان سپرد . وقتی می بینم داره بازی می کنه و پویا هم ساکته م...
6 خرداد 1392