33 ماهگی
خدا رو شکر هر چی بزرگتر میشه بهتره و به قول مامان مهرناز جون که میگه بعد از سه سالگی دیگه لجبازی شون هم کم میشه الان خیلی دارم به اون حالت نزدیک می شم
ماشاله بزرگتر شده توی خونه با هم خمیر بازی می کنیم باهاش عمو زنجیر باف بازی می کنم که عاشق این بازی یا قطار بازی یا براش شعر می خونم
احساس می کنم که دیگه کمتر لجبازی می کنه البته از اولش هم درصدش کم بود ولی بین2 تا 5/2 سالگی یه کم زیاد شد و دوباره داره کم میشه
یه سری چیزها رو پذیرفته اینکه وقتی می خواهیم بریم بیرون کفش بپوشه یا با دمپایی حموم توی خونه نیاد و ...
الان جدیدا وقتی می خواهیم بیایم خونه به من گیر می ده که آسانسور خرابه بیا از پله بریم ...منم میگم نه عزیزم نمی تونم با این وضع ام سه طبقه رو بیام آنقدر التماس و گریه می کنه که مجبور می شم تسلیم شم ولی منم دیگه وقتی میرم مهد دنبالش می شینم همونجا تا باباش بیاد دنبالمون و من با آسانسور برم آنها از پله !!!!!!!!
صبح هم که از خواب بیدار میشه به باباش میگه ما بریم پله ، مامان بره آسانسور.....اینم فیلم جدید ما!!
همچنان عاشق نقاشی کردنه زیاد تمایلی به عروسک و عروسک بازی نداره
توی مهد هم یا نقاشی می کنه یا سر سره بازی یا در حال کت و فت کردنه
دیروز دفتر نقاشی اش رو از توی ساک مهدش بیرون آوردم دیدم خاله اش داخل دفترش یه مثلث کشیده و داخلش نوشته سه گوش و یه دایره کشیده که داخلش نوشته دایره و یه خط کشیده و کنارش نوشته خط صاف
تعجب کردم چون من اصلا اینها رو نشونش ندادم
بعد هم مثلث رو نشونش دادم و گفتم این چیه ؟ دیدم گفت مثلث
دایره رو نشون دادم گفت دایره بعد هم خط صاف رو نشون دادم گفتم این چیه ؟ گفت خط
ذوق زده شدم ... دیدم واقعا اینها رو یاد گرفته . تصمیم گرفتم بقیه اشکال رو خودم باهاش کار کنم
براش دفتر وایت برد گرفتم و دارم همه رو نشونش می دم الان دیگه خودش مثلث و دایره و مربع رو می کشه
باباش براش دفتر نقاشی گرفته که مطابق شکل رنگ کنند کنارش چند تا شعر هم نوشته خیلی علاقه نشون داد به شعر منم رفتم براش چند تا کتاب شعر گرفتم حالا هر شب دو بار کتابهاش رو میاره میگه مامان بخون
خیلی به شعر علاقه داره توی مهد هم شعرهایی رو که براش می خونن زود حفظ می کنه و میاد برامون می خونه البته خدا رو شکر زیاد خجالتی نیست و جلوی همه شعر ها رو می خونه
ماشاله شعرهای کتابشون که چند بار براش خوندم رو حفظ کرده و خودش کتابش رو باز می کنه و اونهایی رو که حفظه می خونه
صلوات هم بلده مخصوصا آخرش که میگه و عجل فرجهم رو حتما باید بلند بگه
بسم اله الرحمن الرحیم و قل هو اله احد رو نصف بیشترش بلده و جدیدا هم دعای فرج رو تا نصفه می خونه که اینها رو مدیون مربی های خوب مهدش هستم
ماشاله حرف زدنش کامل شده بعضی جمله ها رو از دوستهای مهدش یاد می گیره
دیروز رفته بودم دستهام و بشورم اومده میگه این دمپایی باباست می گم آره مامان مال باباست من پوشیدم
میگه : از کی اجازه گرفتی ؟؟؟؟؟؟
جدیدا از حموم زیاد خوشش نمیاد مگه با باباش بره به بهونه آب بازی
ولی الحمدلله از نظر غذایی باهاش مشکلی ندارم جدیدا به قند و کیک زیاد علاقه نشون میده
هر جا نوشابه ببینه اصلا نمی خوره و میگه نوشابه اه اه اهه غذا به به بهه
اینجا بلوز من رو میاره و میکشه روی سرش و به من میگه برام ببندش !!!!!!!!!!!
عاشق تولد بازی یه . ما هم هروقت کیک میگیرم شمع هم می گیرم تا بازی کنه خوش توی خونه راه میره و میگه تبلد تبلد تبلدت مبارک ... بیا شمع ها رو فوت تن تا صد سال زنده باشی