مدیا و داداشی
راستش دو سه ماهی بود که احساس دردی رو سمت چپ شکم داشتم و بخاطر بیماری های جدیدی که آمده بود می ترسیدم برم دکتر بالاخره با اصرار همسرم رفتم دکتر . هر چی معاینه ام کرد متوجه چیزی نشد و یه سونوگرافی کامل و اورژانسی برام نوشت
وقتی که رفتم سونو دکتر به محض گذاشتن دستگاه روی شکمم گفت خوب شما باردار اید !!!!!! سه ماهه ( 12 هفته )
شوکه شدم بعد داغ شدم و ...... دیگه بقیه حرفهاش رو نمی شنیدم .....می خواستم از روی تخت بیام پایین ولی .....
با اینکه خیلی دوست داشتم بچه دومم رو بیارم ولی قصد داشتیم یکی دو سال دیگه ولی الان اونم ناخواسته و بهتر بگم خدا خواسته !
به هر حال خدا چیز دیگه ای رو برای ما رقم زد . شاید اینکه تا الان وبلاگم رو آپ نکردم دلیلش همین شوکی بود که به من و همسرم وارد شده بود .
الان تازه فهمیدم که یه نی نی دیگه توی شکمم هست نی نی که اختلاف سن اش با مدیا 3 سال می شه
شاید برای من که هم شاغلم و هم خانواده ام پیش ام نیست و هم یه بچه 5/2 ساله دارم خیلی سخته
اونهمه سختی هایی که من و همسرم برای بزرگ کردن مدیا کشیدیم دوباره باید تکرار بشه . شیرینی هاش هم دوباره تکرار میشه . الان خوشحالم که بچه هام اختلاف سنی اش با هم کمه . توی این زمونه ای که دیگه ارتباط فامیل و همسایه کمرنگه و دیگه اینکه به قول قدیمی ها با هم بزرگ می شن
خدا کنه مدیا بهش حسودی نکنه