مدیا مدیا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
پویاپویا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

موش موشک بابایی

مسافرت عید + تولد خواهرزاده ام مازیار

1391/1/19 14:22
نویسنده : عاطفه
2,085 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستهای خوبم . سال نو مبارک . انشاله که امسال سال خوبی برای همه باشه ...

امسال عید خیلی دوست داشتم مثل سالهای قبل سال تحویل مشهد باشم . عاشق اینم که روز سال تحویل جلوی بارگاه امام رضا (ع)باشم . نمی دونم اول اینکه یه حال و هوای دیگه داره دوم اینکه مدیا رو برای اولین بار ببرم حرم ....

ولی به هر حال با توجه به سردی هوا و برف و بارون آخر سال و اعلام هواشناسی مبنی بر اینکه مشهد روز اول عید بعنوان سردترین روز کشور است ، همسرم بهم قول داد  چون داریم با یه وروجک میریم بهتره دو سه ماه این مسافرت رو به تعویق باندازیم ... به هر حال امام رضا ما رو نطلبوند .....ناراحت

با خانواده خودم تصمیم گرفتیم بریم بسمت جنوب ... اهواز آبادان و خرمشهر

با اینکه بیشتر از ده سال بود اونجا نرفته بودم خیلی دوست داشتم ولی متاسفانه بازم بخاطر وجود گرد و خاک شدید توی روزهای آخر سال 90 ، با توجه به آلرژی مدیا سعی کردم بقیه رو منصرف کنم ولی بعدش دوباره همه چیز رو بخدا سپردم و روز 29/12/90 همگی راهی خوزستان شدیم ....

خدا رو صد هزار مرتبه شکر توی اون چهار پنج روزی که اونجا بودیم اصلا خبری از گرد و خاک نبود و هوا گرم بود همه چیز عالی ....

مدیا هم همش با مازیار (خواهرزاده ام ) با هم بازی می کردند و خدا رو شکر توی این مسافرت اصلا ما رو اذیت نکرد البته منم سعی می کردم به موقع  غذاش رو خوب بخوره و مواقعی که می خواست بخوابه اصلا مزاحم خوابش نمی شدم ...

خیییییلی بهمون خوش گذشت هوا انقدر خوب بود که روزها برای گردش می رفتیم و شبها رو سعی می کردیم کنار شط و کارون و ... باشیم . مدیا هم حسابی بازی می کرد و شیطونی .....نیشخند

قربون دخترم م م م م م م م م قلب

موقعی که می رفتیم بیرون چون باید مواظب مدیا بودیم که کجا بره کجا نره خوب نشد ازش عکس باندازم چند تا هم توی دوربین خواهرم است که هنوز بدستم نرسیده ....

 

هفته دوم عید هم رفتیم همدان خونه مامانم اینها ...

خیلی خوب بود و خوش گذشت . همانطور که قبلا گفته بودم تولد خوهرزاده ام بود کادوی منم تم تولد بن تن بود البته بادکنهاش و تزییناتش توی عکس خوب معلوم نیست ....

 

مدیا و مازیار در حال شیطونی ....

niniweblog.com

مدیا و مازیار در حال شکلات خوردن

 

مازیار جان تولدت مبارک خاله . انشاله 1000 ساله بشی عزیزم

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

ناهید مامان اروین
19 فروردین 91 15:22
سلام عاطفه جون....به خدا شرمنده...اروین الان 2 شبه تب داره همش درگیر بودم....ببخشید که دیر اومدم بهت رمز بدم دوست خوبم....
اول از همه خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشته و این وروجک اذیتتون نکرده....ما هم جنوب بودیم چرا ندیدیمتون؟
چه خبر؟
راستی یادم رفت تولد مازیار شیطون تبریک بگم ....انشالله همیشه تنش سالم باشه...
منتظرتم...زودتر بیا پیشم




ای بابا چرا پسرت مریض شده . حتما ببر دکتر شاید بخاطر آلودگی هوا باشه ؟ مواظبش باش
ممنونم عزیزم .

مامان سونیا
19 فروردین 91 15:29
ای جونم به این گل پسر قند عسل چه عکسای خوشگلی خدا نگهدارش باشه
به وب ما هم سر بزنید وبا نظراتتون خوشحالمون کنید


ممنونم . چشم حتما سر می زنم
samaneh
20 فروردین 91 13:34
اگر اين آقا مازيار بدونه خالش چه زحمتي كشيده تا اين تم رو خريده يادگاري ورشون ميداره .....مازيار جان تولدت مبارك ان شاالله كه هزار ساله بشي .....
توي عكسي كه بچه ها دارند شكلات ميخورند چقدر مديا و مازيار شبيهه هم افتادند ..........
روز تولد تو ، روز نگاه باران / بر شوره زار تشنه ، بر این دل بیابان

روز تولد تو ، گویی پر از خیال است / یاس و کبوتر و باد ، در حیرت تو خواب است

تولدت مبارک عزیزم



آره شبیه اند سمانه جون فکر کنم فامیل اند ......
ممنون از لطفت عزیزم . بوسسسسسسس
بهناز مامان نازنین
21 فروردین 91 10:44
وای چه عکسهایی چه تولدی چه دختری ماشالله ماشالله


عاطفه جون دیروز خیلی خوش گذشت حسابی تو زحمت انداختیمت بوس برای تو و دختر خوشکلت


تو زحمت افتادی عزیزم من کاری نکردم .
راستش خیییلی به من خوش گذشت .
از تو که جدا شدم مدیا توی ماشین خوابش برد و تا صبح خوابید البته چند بار بیدار شد و شیر خورد
نازنین دخنرمون رو ببوس
مامان مهشید
21 فروردین 91 17:18
به به خدا رو شکر که سفر خوب بود و خوش گذشت ایشالله همین بهار می ری مشهد تولد مازیار خان هم مبارک مدیا جون هم کم کم داره به دو سالگیش می رسه ببوسش خانوم کوچولو رو


آره مریم جان جای شما سبز .ممنون از لطفت
درست می گی . کم کم داره میشه دو سالش . خدا یه نیرویی بده کم کم از پوشک بگیرمش
بهناز مامان نازنین
22 فروردین 91 1:22
ای جونم از بس خسته شد هههههه راستی امشب نازی رو با بابام بردم با وسایل بازی کرد البته همرو با خودم سوار شد والله ترسیدم تنهایی هر چند روز اول خودش تنهایی سوار شد


چه خوب . ای کلک پس به کام تو به نام او شده ....
منم همسرم رو راضی کردم از این ببعد مدیا رو ببریم اونجا بازی
بهناز مامان نازنین
22 فروردین 91 10:54
آره دیگه چون نازنین بزرگتر بود دلش پیش اون وسایل بازی بود همش دیدی که چقدر ناراحت شد همش می گفت می خوام بازی کنم



بسیار کار خوبی کردی . باید چیزی توی دلش نمونه
. فقط وقتی رفتی یادم افتاد یه اشتباهی کردم و یه کاری رو انجام ندادم . اینکه چرا نازنین جون رو بغلش نکردم .

ناهید مامان اروین
22 فروردین 91 14:47
یعنی من دیشب واست شمارم و ایمیلم و یه نظر دیگه نذاشتم؟


نه عزیزم . فقط همینه باضافه شماره و ایمیلت . ضمنا یه رقم موبایلت هم کمه . یه رقمش رو ننوشتی . حالت خوبه ؟؟؟؟؟
ناهید مامان اروین
22 فروردین 91 14:48
پس من واسه کی فرستادم؟؟؟؟؟؟؟؟/ای خدای من


اشکال نداره عزیزم .
ناهید مامان اروین
23 فروردین 91 14:58
عیب نداره دوستم....الان که نیست...ایمیلتو هم خوندم...خوشحالم دوستهایی چون شما دارم...بوس


منم همینطور . بوس
بهناز مامان نازنین
24 فروردین 91 0:01
فدات شم این حرفا چیه


راستی کی آپ می کنی عکس این دو تا جقله رو می زاری


چشم بزودی .
شاهده
1 اردیبهشت 91 19:48
عاطفه جون بخاطر تولد قشنگی که برای مازیار گرفتی ممنون انشالله تولد صدسالگی مدیا جون


قابلی نداشت عزیزم . انشاله همیشه سلامت و شاد باشید
بوسسسسسسسسسس
شيرينكده
7 تیر 91 23:45
چه جالب ما هم عيد جنوب بوديم البته ما نهم رفتيم بعد از شما


ما سال تحویل اهواز بودیم . مثل مسافرت دو روز قبا از سال تحویل رو دوست دارم