اردیبهشت 93

پویا که هنوز راه نیافتاده ...شاید مثل مدیا یکسال و سه ماهگی راه بیافته ؟؟؟؟!!!!

ولی عاشق اینه که راه بره . توی خونه مرتبا یا شلوار من و می گیره و باهام راه میاد یا اینکه کمر مدیا رو می گیره و مثل قطار بازی  تو تو چی چی می کنه .

مدیا هم باهاش بازی می کنه و بعد دو دور که شد میگه مامانی خسته شدم دیگه !!!!!!!

پویا خیلی لوسه ...هر جا که بالش باشه زود میره و سرش رو می زاره روی بالش

هر جا هم که مدیا باشه زود میره توی بغلش و سرش رو میذاره روی سینه مدیا ....

خوشبختانه اونم مثل خواهرش علاقمند به کارتون و آهنگهای کارتونی شده

مدیا رو اینجا برده بودم عروسی دوستم . بزرگتر شده و دیگه اصلا توی عروسی اذیتم نکرد و خیلی بهم خوش گذشت .ولی پویا رو نبردم چون گفتم اذیت ام می کنه گذاشتمش پیش خواهر شوهرم ولی حسابی گریه کرده بود

برای تعطیلات رفتیم اصفهان خیلی خوب بود و خوش گذشت ولی مسافرت با دو تا بچه کوچک خیلی متفاوته

برای پویا کالسکه بردم اینطوری خیلی راحت تر بودم ولی مدیا یه کم که خسته می شد اصرار می کرد که می خواهد توی کالسکه داداشی بشینه منم پویا رو بغل می کردم و اون رو می نشوندم  دوباره مدیا می گفت که می خواهم داداشی هم با من توی کالسکه بشینه ما هم  دو تا رو می نشوندیم توی کالسکه ..... حالا دیگه باید دو نفر رو هل می دادیم ......

پویا هم توی این مسافرت آنقدر نق و نوق کرد که فقط باید پیش مامانی باشه بغل هیچکس نمی رفت حتی اجازه دستشویی هم به من نمی داد .......

یادمه وقتی مدیا همسن پویا بود رفتیم شمال اونجا مدیا اصلا یکبار هم گریه نکرد  ولی اینبار  پویا آنقدر نق زد     که .... چی بگم دیگه .....!!!!!!!