دست نوشته های مامان
من و خدا هر روز فراموش می کنیم من الطاف او و او خطاهای مرا
نمی دونم بگم زود گذشت یا نه ؟؟؟؟؟
نمی دونم بگم سخت بود یا نه ؟؟؟؟؟
اینکه هم کارمند باشی هم باردار .... اینکه اینهمه نگرانی داشتم برای بدنیا آوردنت ... اینهمه استرس برای زایمان طبیعی ...
الان که بهش فکر می کنم می بینم چقدر الکی نگران بودم
همه به من می گفتند دو ماه اول نوزادی خیلی سخته ولی وقتی بدنیا اومدی دیدم انقدرها هم که می گفتند سخت نبود داشتن یک نوزاد کوچولو و دوست داشتنی و لطیف خیلی هم زیبا بود
به هر حال نگهداری نوزاد که باید هر دو ساعت یکبار بهش شیر بدی و تند تند جاش رو عوض کنی ...یا بعد از هر بار شیر خوردن کمرش رو ماساژ بدی تا آروغ بزنه ... یا باید روی پاهات تکونش بدی تا بخوابه.. یه کم سخته ...
ولی وقتی یه کم بزرگتر شدی 6 ماهگی به بعد ، تازه فهمیدم دو ماه اول چقدر سخت بود....
زود گذشت اون همه سختی که برای دوشیدن شیرم داشتم تا پرستار ت بهت بده
زود گذشت سختیهایی که برای دندون درآرودنت کشیدیم
زود گذشت اونهمه نگرانی بی مورد برای چهاردست و پا رفتن در 11 ماهگی
زود گذشت اونهمه استرس برای دیر راه رفتن که 15 ماهگی راه افتادی
زود گذشت اینهمه بی تابی برای حرف زدنت
زود گذشت دو سالی که چشم ازت برنداشتیم و همش مواظبت بودیم
الان که بهش فکر می کنم می بینم آنقدرها هم سخت نبود ، شاید هم بود و لی این عشق باعث می شد که ما متوجه نشیم
الان می فهمم خدا قبل از اینکه لذت مادر شدن رو به یه زن بده اول صبرش رو بهش می ده ...
الان می فهمم چرا زنهای قدیم مثل مادر من با اینکه شاغل بودند ولی چهار تا بچه پشت سر هم می آوردند ...
بخاطر اینکه همه مشکلات و سختی های بچه داری رو زود فراموش می کنیم ... یادمون میره چقدر شبها نخوابیدیم و سختی کشیدیم ...
نمی دونم شاید هم خوبیش اینه که زود یادمون میره ....
خدایا می خواهم لذت مادر شدن رو به همه اونهایی که چشم انتظار یه نی نی هستند هر چه زودتر بچشانی.
مدیای عزیزم به هر حال سختیهاتم برای من شیرین و قشنگه
مدیای نازنیم ، عشقم ، عمرم ، با همه وجودم دوست دارم م م م م م م م م م